زندگی؟
قبل تر از این سونوگرافی رفتن خیلی رسم نبود. غالبا جنسیت بچه با به دنیا آمدنش معلوم می شد. مادر من اما خواب شهید فرهاد نصیر قرچه داغی، را دیده بود. در مراسم روز عقدش با دختری قدبلند و سبزه رو. مادرم همان موقع فهمید باید دنبال یک اسم دخترانه بگردد برای نوزادش. ****** مراسم هیئت میثاق با شهدا را دوست دارم. اصلا یک جور دیگر است. روضه هایش زنده است. مال الان توست انگار. مقتل عاشورایش حماسه ای تاریخی نیست که بخوانی و رد شوی. انگار من روزهایی از عمرم را همان جا توی دانشگاه امام صادق جا گذاشته ام. کنار همان مقتل خوانی ها. توی آن چند روز محرم. آن جا چند نفر هستند که هر چند گمنامند اما گواهی می دهند به عشق و شوری که در این روضه هاست. امید می دهن...
نویسنده :
مامان پسرها
17:48